آنکه به وسیلۀ رمل و کتاب، طالع مردم را می بیند و بخت و اقبال و سرنوشت کسی را پیشگویی می کند، آنکه از طریق نخود، ورق، خطوط کف دست، فنجان قهوه و چیزهای دیگر حوادث را پیش گویی می کند، طالع بین، فال گو، فال گیر
آنکه به وسیلۀ رمل و کتاب، طالع مردم را می بیند و بخت و اقبال و سرنوشت کسی را پیشگویی می کند، آنکه از طریق نخود، ورق، خطوط کف دست، فنجان قهوه و چیزهای دیگر حوادث را پیش گویی می کند، طالِع بین، فال گو، فال گیر
دهی است به مسافت کمی در مشرق خشت به فارس. (ازفارسنامۀ ناصری). دهی است از دهستان حومه بخش خشت شهرستان کازرون، واقع در 3500 گزی شمال کنار تخته با 317 تن سکنه. آب آن از رود خانه شاپور و راه فرعی آن از جعفرجن است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
دهی است به مسافت کمی در مشرق خشت به فارس. (ازفارسنامۀ ناصری). دهی است از دهستان حومه بخش خشت شهرستان کازرون، واقع در 3500 گزی شمال کنار تخته با 317 تن سکنه. آب آن از رود خانه شاپور و راه فرعی آن از جعفرجن است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
که موی را ببیند، که چشمی تیزبین داشته باشد و موی را ببیند و تشخیص دهد، (از یادداشت مؤلف)، باریک بین، تیزبین، (از یادداشت مؤلف) : سنانش از موی باریکی سترده ز چشم موی بینان موی برده، نظامی
که موی را ببیند، که چشمی تیزبین داشته باشد و موی را ببیند و تشخیص دهد، (از یادداشت مؤلف)، باریک بین، تیزبین، (از یادداشت مؤلف) : سنانش از موی باریکی سترده ز چشم موی بینان موی برده، نظامی
جمع واژۀ مکلب در حالت نصبی و جری: یسئلونک ماذا احل لهم قل احل لکم الطیبات و ما علمتم من الجوارح مکلبین تعلمونهن مما علمکم اﷲ. (قرآن 4/5). و رجوع به مکلب شود
جَمعِ واژۀ مکلب در حالت نصبی و جری: یسئلونک ماذا احل لهم قل احل لکم الطیبات و ما علمتم من الجوارح مکلبین تعلمونهن مما علمکم اﷲ. (قرآن 4/5). و رجوع به مکلب شود